مردی که در و پنجره می ساخت رفته بود خواستگاری، پدر عروس پرسید : آقا داماد چه کاره اند؟ داماد خواست کلاس بذاره گفت : من ویندوز نصب می کنم!!!
غضنفر رو برای اولین بار می برند توی هلی کوپتر ، توی آسمان از سمت چپی اش می پرسه : شما گرمتونه ؟ طرف می گه : نه. از سمت راستی اش می پرسه شما گرمتونه ؟ اون یکی هم می گه نه. بعد غضنفر بلند می گه : آقای خلبان هیچ کس گرمش نیست. اون پنکه سقفی رو خاموشش کن (پره های هلی کوپتر!)
غافلگيري از شخصي مي پرسند «چرا قرص هايت را سر وقت نمي خوري؟» پاسخ مي دهد: «مي خواهم ميكروب ها را غافلگير كنم.» اشتباه
شخصي ميخي را برعكس به ديوار مي زد. دوستش از راه رسيد و گفت: «تو اشتباه مي كني، اين ميخ براي ديوار روبه روست.»
دنياي گنجشكي يك روز يك گنجشك با يك موتوري تصادف مي كند و بي هوش مي شود. وقتي به هوش مي آيد، مي بيند در قفس است. مي زند توي سرش و مي گويد: «بيچاره شدم، موتوريه مرد!»
موهاي سفيد
پدر: «پسرم! هر وقت مرا عصباني مي كني، يكي از موهايم سفيد مي شود.» پسر:« حالا فهميدم كه چرا پدر بزرگ همه موهايش سفيد است.»
طرفداري دو شكارچي با هم صحبت مي كردند. اولي پرسيد:« اگر خرسي به تو حمله كند، چه مي كني؟» دومي: «با تفنگ شكارش مي كنم.» اولي: « اگر تفنگ نداشته باشي، چه؟» دومي:« مي روم بالاي درخت.» اولي:« اگر آنجا درخت نباشد، چي؟» دومي: «خب، پشت يك صخره پنهان مي شوم.» اولي: «اگر صخره نبود، چه؟» دومي:« توي گودالي دراز مي كشم.» اولي: «اگر گودال هم نبود؟» در اين موقع، شكارچي دوم عصباني شد و گفت: «داداش! بگو ببينم، تو طرفدار مني يا خرسه؟!
از دفتر خاطرات یک موش !!! این تهرانی ها هم آدم های عجیبی هستند. از یک طرف طرح مبارزه با موش ها را اجرا می کنند و از آن طرف سمینار و نمایشگاه پنیر راه می اندازند .
یه زن 50 ساله که چهار بار شوهر کرده بود رفت پیش دکتر و دکتر پس از معاینه گفت: این غیر ممکن است که شما چهار بار ازدواج کرده باشید و هنوز دختر باشید. زنه گفت: آقای دکتر، شوهر اولم قزوینی بود... شوهر دومم رشتی بود و بخار نداشت... شوهر سومم هم اصفهانی بود و میگفت: حیفست... شوهر چهارمم هم ترک بود و با غیرت و میگفت: یعنی چه؟ مگه آدم با ناموس خودش هم از این کارها میکنه!
چند تا قزوینی داشتن میدویدن به طرف تهران. یکی میپرسه: چیه؟ کجا میرین؟ یکیشون میگه: مگه خبر نداری ببم جان؟ تو تهران کنگره است، داریم میریم گرههاشو باز کنیم!
مرد شروع كرد به رژيم گرفتن و لاغر شدن. زنش با خوشحالي به پسرشان گفت: پسرم، تا دو هفته ديگه پدرت يه مرد خوش هيكله. پسر گفت: يعني تو ميخواي از بابا جدا بشي؟
سال 2200 بچه از پرش ميپرسه : من چطوري به دنيا اومدم . ميگه از اينترنت دانلودت کردم
سه تا اصفهاني مسابقه زير آبي ميزارن كه هر كي زودتر اومد بيرون برقيه رو پيتزا مهمون كنه هر سه تا شون خفه ميشن ميميرن
مأمور سرشماري از زن پرسيد: چندتا بچه داري؟ زن گفت: چهار تا. پرسيد: چند سالشونه؟ زن گفت: هشت، هفت، شيش، پنج!!! مأمور پرسيد: شوهرت چيكاره است؟ زن گفت: از پنج سال پيش كه اينترنت خريده دائماً پاي اينترنته!
دكتر نظام وظيفه پسر لاغري را معاينه كرد و در برگه نوشت: معاف، به دليل ضعف جسماني. پسر لاغر با خوشحالي گفت: آخ جون! فوري ميرم زن ميگيرم. دكتر نوشت: و همچنين ضعف عقلاني
زن: در اين ده سال دستپخت من عوض نشده؟ مرد: چرا، خيلي بهتر شده، قبلاً بدمزه بود، حالا بيمزه است.
مرد شروع كرد به رژيم گرفتن و لاغر شدن
يه عشقلاتي با رفيقش ميرن جاده چالوس. بعد از مدتي رفيق يارو ميخوابه. يارو عشق لاتيه، همينجور كه رانندگي ميكرده يهو ميزنه روي ترمز و ميبينه: اي دل غافل، ترمز بي ترمز...! خلاصه هر كاري كه ميكنه ميبينه نميتونه ماشينو نگه داره. سرشو كه بلند ميكنه ميبينه يه تريلي هم از روبرو پيچيد و داره مياد... ميزنه رو پاي رفيقش و ميگه: «اصغر... پاشو تصادفو حال كن...!»
يه اسب زنگ ميزنه سيرك. تلفنچي ميگه: بله... بفرماييد.... اسبه ميگه: با مدير سيرك كار داشتم. تلفنچي تلفن رو وصل ميكنه به مدير سيرك. مدير سيرك ميگه: بفرماييد. اسبه ميگه: من كار ميخوام. مدير سيرك ميگه: چي كار بلدي؟ اسبه ميگه: بلدم روي پاهام بلند شوم... دنده عقب برم... از روي مانع بپرم و... مدير سيرك ميپره توي حرف اسبه و ميگه: نه بابا... كار درست و حسابي و جديد چي بلدي؟ يه دفعه اسبه شاكي ميشه ميگه: الاق... دارم حرف ميزنم....!؟
يه روز يه مار، اند افسردگي بوده... سرشو انداخته بوده پايين و داشته ميرفته كه يكي بهش ميگه: كجا ميري؟ ميگه: دست رو دلم نزار كه خونه... دارم ميرم خودمو بكشم...! يارو ميگه: چرا؟ مگه چي شده؟ ماره ميگه: داستانش طولانيه.... 5 سال از اين راهي كه ميرفتم سر كار، وقتي به اينجا ميرسيدم، توي اون زمين چمن رو كه نگاه ميكردم، ميديدم يه مار خوشگل و خوش هيكل، خوابيده توي چمنهاي اونجا و داره آفتاب ميگيره. من عاشق اون ماره بودم تا اينكه امروز بعد از 5 سال به خودم جرات دادم و گفتم برم باهاش آشنا شوم. وقتي رفتم جلو و صداش كردم ديدم كه شيلنگه!
تو تبريز يه مار 90 متري پيدا كردن. براي تشخيص نوع مار، فرستادن آزمايشگاه. بعد از دو هفته آزمايشگاه جواب داد: 90 متر شيلنگ آب ايراني!
دخترا در 18 سالگي مثل توپ فوتبالن 22نفر دنبالشونن /28سالگي مثل توپ هندبالن 10نفر دنبالشونن/ 38سالگي مثل توپ گلفن 1نفر دنبالشونن /48 سالگي مثل توپ پينگ پنگن دونفر مي خوان از خودشون دورش کنن/ در 58سالگي مثل توپ جنگي هستن همه ازشون فرار مي کنن
آقايان!هميشه وقتي از سركار مي آييد اينگونه پاچه خواري خانمهاي زحمت كش خود را بنماييد. عسل-جيگر- نفس- شكر- نمك- هلو- شيرين- طلا- نقره- مس- روي - آهن پاره - شيرآلات- سماوركهنه - قوري شكسته - لوازم منزل خريدارم
مي دوني چرا تشک رو قبل از دوختن حسابي با چوب مي زنن؟چون بعدا هرچي ديد صداش در نياد
ميپرسه: آقاي برانکو تاکتيکتون چي بود که تو جام جهاني اينقدر خوش درخشيد؟ ...... تاکتيکمون؟!! .... حميييييد
يکي بود يکي نبود..وقتي اين يکي بود اون يکي نبود وقتي اون يکي بود اين يکي نبود..خلاصه ما هم نفهميديم که کي بود و کي نبود اما فهميديم که اون يکي با اين يکي نبود